نازنین امین – ارکیدهداستان و داستان نویسی۱۴۰۳-۰۱-۰۹“این ماه باید برای ارکیده کتونی بخرم. اینا که پاش هست دیگه خراب شده.”شازده کوچولو با خنده لب زد: “کفش ... ادامه مطلب
نازنین امین – درنای کاغذیداستان و داستان نویسی۱۴۰۲-۱۱-۲۷با عصبانیت از اداره خارج شد. این چندمین بار بود که به همراه چند تن از فعالان محیط زیست به ... ادامه مطلب
نازنین امین – جاده بیپایانداستان و داستان نویسی۱۴۰۲-۱۰-۱۳جاده بیپایان اتومبیل سیاه رنگ دو ساعتی میشد که بیهدف در دل جنگل پیش میرفت. سرنشینانش از همان زمانی که ... ادامه مطلب
نازنین امین – لاراداستان و داستان نویسی۱۴۰۲-۱۰-۱۳لارا در آن موقع از سال، دریاچهی بِلِد مهمانان زیادی نداشت و بیشتر اوقات سرش را بر قایقی که روی ... ادامه مطلب