بهرام اسماعیل بیگی – روزنامه


حیدرعلی خودش نمی‌دانست چطور پرت شده بود وسط داستان.
رسول گفت: “کار همان دانشجوهایی‌ست که…”
اجازه نداد حرفش تمام شود و گفت: “خودم می‌دانم از کجا آب می‌خورد!”
رسول درست می‌گفت. چند روز بعد از آخرین باری که تعمیرگاه قازاریان رفتند این اتفاق افتاده بود.
شنبه صبح که رفت لیست انبار را از دفتر بگیرد، دفتردار باخنده خبرش را داد. اشاره کرد به روزنامه‌ی روی میز.
خودش بود، حیدرعلی ترابری. از وقتی آدم شهرداری شده بود، این ترابری را چسباندند پشت اسمش.
سی‌سال پیش بود. دست زن و بچه‌اش را گرفت و آمدند به شهر. تبریز آن‌قدر برای‌شان بزرگ بود که چند روز اول وول می‌خوردند میان جمعیت و در هیاهوی آن‌همه غریبه‌گی گم بودند.
خانه را که برای زیور و بچه‌ها مهیا کرد، فردایش رفت پیش مهندس یاشار. پسر عموی مادرش بود. یک جایی توی شهرداری برای خودش دفتر و دستکی داشت.
با قیافه ساده و هیکل درشتش نشسته بود روی صندلی کنار پنجره تا اجازه بدهند داخل شود. روی تابلوی کنار در نوشته بود مهندس قوام‌لو. زیر لب با خودش گفت: آن‌قدر گفته‌ایم مهندس یاشار که پاک فراموش کرده بودم فامیلش را. دفتردار گاهی زیرچشمی نگاهش می‌کرد. حیدرعلی نمی‌فهمید که خوب نگاهش می‌کند یا بد. حواسش را جمع کرده بود که وقتی می‌خواهد خودش را معرفی کند، از نسبتش با مهندس قوام‌لو چیزی نگوید. بعد از یک ساعتی نوبتش شده بود و رفته بود داخل. مهندس با روی خوش دستور داده بود برایش چای بیاورند. چای را که می‌خورد فکر می‌کرد اگر الان دفتردار این‌جا بود چطور نگاهش می‌کرد. آن روز مهندس یاشار قول داده بود کاری برایش پیدا کند و اول برج بیاید دفترش. دوازده روز بعد همان‌جا در دم و دستگاه مهندس مشغول شده بود. رفته بود واحد ترابری و به قول خودش شده بود شوفر موتور سه پاچه. بعدها هم پا به پای بزرگ شدن شهر و شهرداری، راننده نیسان شده بود.
بیست سال است روزها‌یش را با نیسان و رسول می‌گذراند. رسول می‌داند حیدرعلی اول زن و بچه‌هایش را دوست دارد بعد نیسان را و بعد ته قلبش یک جایی هم برای او دارد.
رسول هم بعد از حیدرعلی، نیسان را دوست داشت. هروقت هم پای نیسان می‌لنگید می‌رفتند تعمیرگاه قازاریان. پیرمرد ارمنی میان قدی که کنار مسجد صفوی گاراژ داشت. آن‌روز سرد زمستان هم رفته بودند نیسان را بیاورند. رسول کنار سماور همیشه روشن قازاریان یک چای خودش را میهمان کرده بود و حیدرعلی نشسته بود پشت فرمان و ماشین را روشن کرده بود تا گرم شود. مرد ارمنی در سه سال گذشته سه بار شاگردش را عوض کرده بود.  اما پنج سالی بود گربه‌اش را داشت. رسول اسمش را گذاشته بود کفتر گربه. می‌گفت کفتر جلد قازاریان است. حیدرعلی که ماشین را گرم می‌کرد، کفتر گربه نشسته بود کنار نیسان و به او زل زده بود.
حیدرعلی خورده نان‌های روی داشبورد را برداشته و دستش را از پنجره بیرون کرده بود. گربه هم آمده بود شاید چیزی دستش را بگیرد.
همان لحظه یکی از دانشجوهایی که گاه‌گاه می‌آیند مسجد صفوی برای عکاسی، عکسش را برداشته بود. چاپش کرده بودند توی روزنامه و بالایش نوشته بودند مسابقه داستان‌نویسی.
حیدرعلی روزنامه را از روی میز دفتردار برداشت و با دقت خواند. از توضیح زیر عکس چیزی نفهمید. رسول روزنامه را گرفت، چشمانش را گرد کرد و گفت: “ترابری می‌خواهند برایت داستان درست کنند.” و با صدای بلند خندید. از دفتر که بیرون آمدند حیدرعلی ته دلش ذوق کرده بود که عکسش را برداشته‌اند و توی روزنامه انداخته‌اند اما نمی‌خواست رسول احوالش را بداند. نیسان پیر را که روشن کرد با اخم ساختگی‌اش گفت: “رفتیم توی شهر یادم بنداز روزنامه را بخرم شب به زیور نشان بدهم.” رسول خنده توی دفترش را تکرار کرد و گفت: “آهان می‌خواهی پز عکست را بدهی.” حیدرعلی که دستش رو شده بود گفت: “هیچ‌کس بهتر از زیور داستان مرا نمی‌داند.” رسول از توی آینه بغل، ساختمان دفتر را که کوچک و کوچک‌تر می‌شد نگاه کرد و زیر لب زمزمه کرد: “من و نیسان هم می‌دانیم. به‌جای کفتر گربه قازاریان باید من توی عکس می‌بودم”

داستان «روزنامه» اثر بهرام اسماعیل‌بیگی را می‌توان در ژانر رئالیسم اجتماعی قرار داد. این ژانر بر بررسی و نمایش واقعیت‌های اجتماعی و فردی جامعه تمرکز دارد و از طریق شخصیت‌ها و موقعیت‌های داستانی، تصویری از زندگی روزمره و چالش‌های انسان‌ها ارائه می‌دهد.

خصوصیات داستانی این اثر عبارتند از:

  1. پرداخت روانشناختی و تحلیلی به شخصیت‌ها: داستان به خوبی شخصیت‌ها را توسعه می‌دهد، به ویژه حیدرعلی که نشان‌دهنده تحول و تطور فردی او در جریان داستان است.

  2. استفاده از موقعیت‌های واقعی و ملموس: استفاده از شهر تبریز و مکان‌های واقعی مانند شهرداری و تعمیرگاه به داستان حس واقع‌گرایی می‌بخشد و باعث می‌شود خواننده بتواند با محیط و شرایط شخصیت‌ها ارتباط برقرار کند.

  3. بازنمایی تعاملات اجتماعی و روابط انسانی: داستان تعاملات میان شخصیت‌ها، مانند روابط دوستانه بین حیدرعلی و رسول و نیز روابط خانوادگی را به تصویر می‌کشد.

  4. تم‌های اصلی مانند تغییر، هویت و مکان: داستان به موضوعاتی چون تغییر مکان و تأثیر آن بر هویت فردی و اجتماعی اشاره دارد. تصویر حیدرعلی در روزنامه نمادی از چگونگی تغییر ناخواسته و تأثیر آن بر زندگی او است.

  5. استفاده از زبان و گفتگوهای طبیعی: داستان با استفاده از گفتگوهای طبیعی و زبانی که نشان‌دهنده فرهنگ و زندگی روزمره است، به روایت خود عمق می‌بخشد.

این خصوصیات داستان را به یک اثر واقع‌گرایی تبدیل می‌کنند که مخاطبان را به تفکر در مورد مفاهیم هویت، مکان و تأثیر اجتماعی وادار می‌کند.

داستان و داستان نویسیمشاهده نوشته ها

Avatar for داستان و داستان نویسی

نویسنده و مدرس داستان نویسی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید